یسنایسنا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

yasna topoli

واکسن 18 ماهگی یسنا

یسنا جونم 18 ماهگی ات مبارک یسنا شنبه 7 دی واکسن 18 ماهگی داشت که از شانسمون هم چهارشنبه هفته پیشش دوباره سرماخورد و مریض شد کم من نگران این واکسن بودم بدتر شدم دیگه شبا از استرسش خوابم نمیبرد مثل کسانی بودم که امتحان دارن ولی درس نخوندن خیلی اضطراب داشتم ولی خوب با همه این احوال شنبه رفتیم و واکسن زدیم و دیگه تا 6 سالگی از دست واکسن خلاص شدیم. یسنا جونم یکمی موقع واکسن زدن گریه کرد ولی بعدش دیگه اومدیم خونه خوب بود و مشغول بازی شد ولی وقتی بعدازظهر از خواب بیدار شد درد پاش شروع شد و اولش لنگ لنگان راه میرفت ولی از ساعت 8 شب به بعد دیگه زمین گیر شد  نمیتونست از جاش بلند بشه و کلی بهانه گیری میکرد ولی خوب خداروشکر فرداش دیگه بهتر شد و...
12 دی 1392

یسنا و دومین شب یلدا

این دومین یلدایی بود که عشق مامان هم حضور داشت. پارسال شب یلدا مهمون بودیم و من نتونستم خودم برای یسنا جونم کاری بکنم ولی امسال خونه بودیم و یه مهمونی کوچولو با وجود عزیزجون و یگانه ترتیب دادیم. خیلی خوش گذشت و یسنا کلی با رقص و شیرین کاری هاش سرگرممون کرد طوری که این شب بلند برای ما به یه چشم بر هم زدن تموم شد. این سفره یلدای ما جاتون خالی چیزای خوشمزه دیگه ای هم داشتیم که دیگه جا نبود بذاریم این گل سر هندونه ای رو هم خودم برای یسنا بافتم از اونجایی که یسنا عاشق فشفشه است براش گرفته بودم و کلی ذوق کرد عشق مامان یسنا و یگانه عشق مامان در حال انگشت زدن به کیک یلداتون مبارک   ...
1 دی 1392

هفده ماهگی یسنا

عشق مامان هفده ماهگی ات مبارک سرماخوردگی یسنا یه کم بهتر شده ولی غذا خوردنش و اشتهاش خیلی بد شده و کلی حرص میده. یسنا تو تولد یگانه یگانه جونم عشق خاله تولدت مبارک عشق مامان کمک میکنه و جاروبرقی میزنه البته در واقع جارو رو بیچاره کرده و فکر نمیکنم خیلی دیگه کار کنه از بس که روشن و خاموش میکنه بعد درجه رو کم و زیاد میکنه خلاصه که بین همه اسباب بازی هاش جاروبرقی از همه جذاب تره بازی با بادکنک هایی که از تولد یگانه غنیمت گرفته  ما حتما باید تو روز یه سر بریم بیرون یا اگه نه حتما باید بریم بالکن حتی تو روزهای بارونی و سرد وگرنه حوصله دخملی سر میره  قربونش برم وقتی جوجو میبینه اینجوری ذوق میکنه ...
13 آذر 1392

یسنا و سرماخوردگی

از وقتی یسنا به دنیا اومده من از از فصل پاییز و زمستون متنفر شدم اونم به خاطر سرماخوردگی پارسال که خیلی کوچولو بود و چند بار سرما خورد حالا هم از اول پاییز این دومین سرماخوردگی است که گرفته و این دفعه خیلی سخت. سه روز که تب داشت و حسابی اذیت شدیم حالا که هم خلط و آبریزش بینی و سرفه. یسنا جونم اینقدر سرفه های شدید میکنه که حالش بهم میخوره و هرچی تو معده اش هست بالا میاره  امیدوارم زود زود خوب بشه عشق مامان   عشق مامان اصلا حوصله نداره و دائم بهانه میگیره شب ها نمیذاره بخوابیم و بلند میشه گریه میکنه دیگه من چند روزه از بیخوابی دائم این شکلیم اینم تیپ زمستونی عشق مامان زحمت بافت کلاه و شالش رو زندایی جونش کشیده که...
2 آذر 1392

روزانه های یسنا جونم

این روزها تمام سرگرمی خونه ما شده یسنا که هر روز جیگر مامان یه کار بامزه یاد میگیره و انجام میده که کلی ما رو میخندونه. دخملی شیرین ما شده نقل مجالس هر جا میریم همه دورش جمع میشن حالا هنوز عشق مامان حرف نمیزنه اینقدره بامزه و شیرینه وای به روزی که بخواد برامون شیرین زبونی کنه چه دلبری میشه. واقعا تو این سن بچه ها خیلی خواستنی میشن و کلی کارهای بامزه انجام میدن. پارسال محرم یسنا رو بردم مجمع شیرخوارگان حسینی ولی امسال دیگه تنبلی کردم و حوصله ام نیومد تا مصلی برم و فقط لباساش رو تو خونه تنش کردم. یه شب هم با هم رفتیم مسجد که به جای عزاداری کلی سر کارهای یسنا خندیدیم عشق مامان با یه شوری سینه میزد که خیلی بامزه بود. لوگو از مهمترین سرگر...
25 آبان 1392

شانزده ماهگی یسنا

خوشگل مامان 16 ماهگی ات مبارک. دختر 16 ماهه من دیگه خیلی شیطون و بازیگوش شده. ماشالله خیلی باهوشه و هر چیزی بهش میگم سریع یاد میگیره الان از فلش کارت ها همه میوه ها و حیوانات رو بلده. ولی نمیدونم چرا حرف نمیزنه. همه چیز رو با اشاره بیان میکنه.   یه روز که با یسنا بازی میکردیم گیر داد که عروسک های دکوری که تو جعبه است براش بیارم که بازی کنه منم براش آوردم و کلی باهاشون بازی کرد و چقدر بامزه بازی می کرد قربونش برم یکیشون رو که موهاش طلایی بود و لباسش خوشگل تر بود رو بیشتر دوست داشت و دائم میگرفت بوس میکرد و بغلش می کرد. وقتی به یسنا میگم بذار ازت عکس بگیرم اینجوری سرش رو میده عقب نمیدونم این دیگه چجور ژست...
12 آبان 1392

یسنا و نمایشگاه گل

نمایشگاه گل و گیاه  بوستان گفتگو خیلی نمایشگاه قشنگی بود ولی خیلی شلوغ بود و به نظرم فضاش کم بود گل مامان آماده شده بره نمایشگاه گل تو اون شلوغی یسنا دستش رو نمیداد به ما میخواست خودش بچرخه یسنا و بابا احسان گل مامان تو از همه گل های دنیا زیباتر و خوش عطرتری  عاشقانه دوستت میدارم یسنا گلی     ...
25 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به yasna topoli می باشد