چهارده ماهگی یسنا
یسنا جونم چهارده ماهگیت مبارک
با نزدیک شدن به پاییز دلم میگیره برخلاف گذشته ها که عاشق پاییز بودم حالا به خاطر سردی هوا و مریضی یسنا اصلا دوست ندارم پاییز و زمستون برسه پارسال که نیمه دوم سال رو تمام مدت یسنا سرما خورده بود خیلی هم کوچولو بود حسابی دردسر داشتیم امیدوارم امسال اینطوری نباشه.
البته یه مشکل بزرگ هم دارم که نمیدونم تو سردی هوا با عشق به آب بازی یسنا چکار کنم؟
چون الان که هوا خوبه هر روز یه ساعت آب بازی تو بالکن رو یسنا جونم توی برنامه روزمره اش داره.
عشق مامان اول پرنده ها رو تماشا میکنه
حالا نوبت آب بازیه
در اخر هم خودش و هم من خیس آب میشیم.
شب ها هم باید بریم بالکن ماه و ستاره ها رو عزیز مامان رویت کنه.
فکر کنم با این علاقه زیاد به اجرام آسمانی یسنا جونم میخواد ستاره شناس بشه.
عشق مامان تیپ زده بره خونه خاله
پرده شده اسباب بازی دخملی که دائم پشتش دالی بازی میکنه کلا پرده رو از فرم درآورده.
این کلاه هم وسیله بازی یسنا جونم شده و ما باید سرمون کنیم براشون شعر ارباب خودم بز بزقندی رو
اجرا کنیم.
این عکس ها از روز قرار با دوستان وبلاگی جامونده که نرگس جون از یسنا گرفته.
مرسی دوست خوبم خیلی عکس های قشنگی شده
یسنا و باران عزیزم که خیلی دختر آروم و نازنینیه
عشق مامان خاله بازی میکنه میخواد همه عروسکهاشو سوار کنه ببره ددر
یسنا جونم هر قطعه از پازل رو که میچینه باید تشویق بشه البته خودش هم با تمام وجود تشویق میکنه