هجده ماهگی یسنا
این روزها تمام وقتم با یسنا و بازی میگذره واقعا احساس میکنم دوباره دارم کودکی میکنم از بس که بازی میکنم. یسنا جونم هم اصلا اهل تنهایی بازی کردن نیست و تمام مدت باید با هم بازی کنیم. بدو بدو بازی، فلش کارت، کتاب خوندن، نقاشی کشیدن، لگو و حلقه هوش و..... یه عالمه بازی دیگه.
یسنا جونم همچنان روند صحبت نکردن رو ادامه میده دایره لغاتش محدوده به مامان، بابا، به به، می می، ددر، آب، ابرو، ابر،،بعضی چیزها رو هم خیلی بامزه میگه به جوجو میگه ژو ژو به عمه میگه عم به عزیز میگه اشیش، به عطیه هم میگه عطی، جیز ، نیست، جیش، هیس و ویز صدای زنبور یه تلفظ مشابه دارن که در مواقع مختلف به کار میبره.
عطسه الکی، گریه الکی، خنده الکی از کارای بامزه ای که جدیدا انجام میده.
دیگه باید دائم چشمم بهش باشه چون به راحتی از در و دیوار بالا میره هر وقت صداش در نمیاد میام میبینم از تخت و مبل و میز بالا رفته.
عشق مامان داره دومین دندون نیشش رو هم در میاره و کلی بد اخلاق شده.
یه میدون نزدیک خونمون هست که مجسمه های شیر داره یسنا عاشقشونه تا از اون خیابون رد میشیم کلی ذوق میکنه. خنده دار اینه که به شیر میگه ایش
یسنا جونم رنگ ها رو بلد شده و روی لگو ها و حلقه ها بیشتر رنگ ها میشناسه از مداد رنگی هم رنگ زرد و آبی و سبز و قرمز رو بلده و وقتی بهش میگم یسنا میخوام خورشید بکشم زرد رو بهم میده و بهش میگم میخوام ابر بکشم آبی رو میده.
تازگی ها هم دوباره گیر داده به آب خوردن و هر یه ربع یه بار میاد میگه آب. اصلا صبحونه نمیخوره با کلی دعوا یکی دو لقمه به زور نمیدونم چرا اینجوری شده
اینجا هم گل در اومده از حموم
قربون خنده هات برم من